پرنی دختر خوبیه، اما یه وقتایی حرفایی میزنه که دوست دارم کتکش بزنم.
از ایناییه که میگه آره، یعنی چی همه چی رو به ما زور کردن؟ حجاب چرا، ال چرا، بل چرا؟ اعتقاد هرکی برای خودشه و محترمه، چرا به همجنسگراها و مسیحیا گیر میدن و غیره و غیره.
شاید منم با بعضی حرفاش موافق باشم، اما خودش کوچکترین اعتقادی به حرفاش نداره. میگه اعتقاد هرکی محترمه و به ما ربطی نداره، و صراحتا جلوی منی که اعتقاداتمو میدونه میگه دین اساسا چیز مضخرفیه.
میگه لباس پوشیدن بقیه به ما ربطی نداره، اما هروقت میبینه کسی کتونی قرمز پوشیده یا کلا هرچیزی که با سلیقهش نمیخونه، مسخرهش میکنه.
میگه حجاب اجباریه و ما آزادی نداریم. جالبه، من خود ایشون رو بیرون دیدم، با کلاه و هودی و جین. خودشم که میگه من تابستونا تیشرتای بابامو میپوشم با باندانا. الهی بمیرم، چه قدررر گرفتاره!
اون روز داشتیم سر این صحبت میکردیم که تو ماه رمضون نباید جلوی روزهدارا چیزی بخوری اگرم نمیگیری. برگشته میگه خیلی مسخرهست، میخواستن نگیرن! مثال بهتری به ذهنم نرسید، برای همین گفتم مثل این میمونه که وقتی یکی دست نداره، بهش بگی میخواستی داشتهباشی! میگه اون فرق میکنه، اون مجبوره. عین میگه خب کسی هم که اعتقاد داره مثل مجبوری میمونه. بازم سرشو ت میده و پشت سر هم میگه مسخرهست، واقعا مسخرهست!
خیلی وقت بود که میخواستم اینا رو به یکی بگم. به خودش نمیگم، نمیتونم. به بقیه هم که نمیتونم بگم، غیبت میشه. فقط شما بودید. احتمالا هم پاکش کنم تا چند روز دیگه این پست رو. نمیدونم.
+ماه رمضونتون هم مبارک :)
درباره این سایت