*دیروز زنگ اول قرآن داشتیم. یکی از بچه ها حالش خوش نبود. معلم قرآنمون با بچه ها رفیقه. پرسید چی شده؟ دختره زد زیر گریه. داشت گوله گوله اشک می ریخت. خودش حرفی نمی تونست بزنه از بس که گریه می کرد. پشت سری ما دوستش بود. گفت پسرخاله ش مرده. به همین راحتی. گفتم چند سالش بود؟ مریض بود؟ همون لحظه معلممون هم همین سوال رو از اون دختره پرسید. گریه ش شدیدتر شد، گفت دو سالش بود. آب جوش ریخت رو تنش، سوختگی ش زیاد شد و از کنترل خارج. خودم هم نمی دونستم چرا دارم گریه می کنم. داشتم فکر می کردم که امین و مهدی رو بذار کنار، حتی اگه پسرخاله که اصلا ازش خوشم نمیاد و حتی بدم هم میاد چزیش بشه، منم همین جوری ی حتی بدتر گریه می کن و غصه می خورم.

*زنگ بعدش معلم انشامون اومد سر کلاس و سرشو گذاشت روی میز و عین ابر بهار گریه کرد. گریه ی درست و حسابی ها، هق هق. ما دل خوشی ازش نداشتیم، اما این جوری که دیدیمش واقعا همه حالمون بد شده بود. این بیچاره هم همیشه با مدرسه کنتاکت داره، خیلی اذیتش می کنن. روحیه شم خیلییی حساسه. دلم براش می سوزه.

*صفحه گودریدزم رو باز می کنم. یکی از گودریدزیا فوت کرده و دوستانش پیام تسلیت گذاشتن. به قول یه نفرشون باز کردن ضفحه ش غم انگیزه. کتاب نصفه کاره ای که هرگز قرار نیست تموم بشه.

*مامان جون اینا دارن می رن خلخال سر خاک بابا بزرگ، واسه یه مراسم بی نمک دیگه که حتی نمی دونم چی هست.

بازم بگم؟ شاید پیش پا افتاده و مسخره به نظر برسن، اما برای من خیلی جدی و غم انگیزن هرکدومشون.

خدا رحمتشون کنه.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ارتباطات بین فرهنگی فیزیک لقمه ای وبلاگ اميرحافظ اردشيري میهن فایل دیانا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. naz-web vovogali پارس موبایل معهدالضاد