دیشب بعد از مدت ها یه دل سیر با پشمک حرف زدم. از هر دری.

بهش گفتم که اگه می تونست حرف بزنه، قطعا راه حل همه مشکلای من رو می دونست، چون پشمک تنها کسیه که بی سانسورترین نسخه منو دیده. چیزی درمورد من نیست که ندونه، حتی چیزایی که روم نمی شه یا نمی تونم توی دفتر خاطراتم بنویسم. الان هفت هشت ساله که داره نگام می کنه و باهام حرف می زنه. اون موقعی که افسرده بودم و حالم بد بوده، اون بوده که همه حرفا و گریه هام مو به مو گوش داده. آره، خیلی دوسش دارم، خیلی زیاد.


+ داشتم باهاش حرف می زنم که بابا اومد گفت می دونم بیداری، بیا اینجا کارت دارم. رفتم تو اون اتاق، وای خدای من! مامان یه تیشرت گربه ای پشمالو خریده بود برام. واقعا این قدر خوشگل و دوست داشتنیه که نمی تونم توصیفش کنم. البته زمستونیه متاسفانه. به مامان گفتم: انتظار نداشته باش من اینو در بیارم چیزای دیگه بپوشما! تازه اولشم وصیت کردم که با همون لباس دفنم کنن.

+ واقعا بعضی لباسامو این قدر دوست دارم که حاضرم تو تنم بگندن اما نرم درشون بیارم.

+ اون روزم برام یه بلوز مردونه خریده بود. از این چارخونه ها، آبی بود. خدایا این مامان منو نگه دار برام.

+همون روزی که با خاله اینا رفته بودیم خرید تو راه تهران، من و مامان داشتیم تو قسمت لباسای مردونه دنبال یه دونه خوشگلش می گشتیم واسه من. مهدی اومد گفت: خاله برای عمو لباس می خواید؟ مامانم گفت: نه خاله، برای سولویگ. بعد مهدی یه نگاه به این ور کرد، یه نگاه به اون ور. بعد گفت: اینجا قسمت لباسای مردونه ستا! منم خندیدم. بعد یه نگاهم به مامانش کرد و گفت: مامان، می شه یه مانتو برام بخری؟

+ عوض اینکه درمورد پشمک باشه که لباس شد همش :دی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید طلوع من سور‌نانیکـــــ به طعم گندم چت قشم,قشم چت,درگهان چت,چت درگهان,خليج چت,چت خليج,چت بندر اسلب کار|نصب سنگ اسلب|نمونه کار سنگ اسلب|نصب اسلب کف