سلام هیک عزیزم.
حالت خوب است؟ امیدوارم باشد.
من هم خوبم، خدا را شکر.
داشتم به این فکر میکردم، که باید بدانی.
باید بدانی هیک، که تو هیولا نیستی. تو قشنگترین آدمی هستی که من در زندگیام دیدهام. تو هیولا نیستی، میفهمی؟
تو زندگی من را نجات داده ای و به خاطرش باید به خودت افتخار کنی. نه که زندگی من چیز خاصی بوده باشد، اصلا مگر من که بودهام و که هستم؟ اما تو با نجاتدادنش، باعث شدی بخواهم آدم بهتری باشم. باعث شدی بخواهم تلاش تو را هدر ندهم. و باور کن تمام تلاشم را خواهم کرد، باور کن.
باید بدانی هیک، که اگر ده بار دیگر به عقب برگردم، هر بار تو خواهی بود و تو. من از یک سال پیشم بهترم، حتی بعد از تمام این ماجراها، و این را مدیون توام. میشود حرفم را بپذیری؟ خواهش میکنم.
باید بدانی هیک، که هر اتفاقی هم بیفتد، من باز هم دوستت خواهم داشت.
راست میگفتی. فکر میکنیم تا ابد زمان داریم. «دیر که نمیشود.» اما میشود، دیر میشود. ما تا ابد زمان نداریم. تا هیچ زمان داریم و در همین هیچ به دنیا میآییم و در هیچ عاشق میشویم و در هیچ میمیریم. ولی اشکالی ندارد، همین هیچ هم برای من کافیست اگر تو باشی.
تو فقط باش، حتی دور. قول میدهم که تمام تلاشم را بکنم تا دیگر بد نشوم. قول شرف میدهم که حتی اگر بد شدم، کار احمقانهای ازم سر نزند. قول میدهم. تو فقط باش.
تو فقط خوب باش، من هم خوبم.
خدا نگهدارت عزیزم.
دوستدارت
سولویگ
درباره این سایت