بذار اولش بگم که قصدم دعوا نیست، دارم دنبال جواب می گردم.

الان که مامان رسما نقش پارتی پلنر رو به عهده گرفته و داره برنامه ریزی می کنه برای جشن تکلیف فائزه، من بیشتر از همیشه به این فکر می کنم که: واقعا زود نیست؟

به نظرم منطقی نمیاد، این که فائزه و امین با فاصله یک ماه از هم به سن تکلیف برسن. فائزه که کلاس سومه و امین که کلاس نهمه. یعنی واقعا فهم و درک این دو نفر از دنیای اطرافشون، از تکالیفی که باید انجام بدن و غیره و غیره در یک حده؟ 

توی کتاب دینی یه سالمون که یادم نیست، نوشته بود سن تکلیف سنیه که علاوه بر تغییرات جسمی، آدما شروع به سوال پرسیدن می کنن. این که خدا کیه، چرا این کار رو انجام می دیم، چرا فلان چیز اون جوریه و غیره و یا به عبارتی، یواش یواش به بلوغ عقلی می رسن. و من به فائزه نگاه می کنم و می بینم این بچه نه تنها سوالی نداره و نمی پرسه، حتی جواب هم نمی ده. اگه بخوام خودم رو بگم، شاید دوازده سیزده سالم بود که کنجکاوی رو شروع کردم. این که خدا کیه، اصلا دین چیه و هزار تا سوال دیگه که یه سری شون هم قاعدتا هنوز بی جوابن. و وقتی تفکرات خودم رو در کنار رفتارا و عقاید فائزه قرار می دم، می بینم که اصلا باهم قابل مقایسه نیستن. من اون موقع تو چه فکری بودم و این الان تو چه حالیه! حالا من درک می کنم این رو که دخترا کلا زودتر از پسرا به بلوغ می رسن، اما دیگه در این حد آخه؟

یادمه پیارسال بود، خاله اینا اومده بودن خونه ما افطاری. مامانم از امین پرسید روزه می گیری؟ امین گفت نه، مامانم نمی ذاره. مامان به خاله گفت: زود چیه؟ دو سال دیگه به سن تکلیف می رسه. خاله گفت خب دو سال مونده، الان تو می تونی به فائزه بگی روزه بگیر؟ خدا یه چیزی می دونسته که گفته از فلان سن. (حالا اصلا بحث من اینه که خدا دقیقا کجا این قدر دقیق سن تعیین کرده؟)

و من شاخ درآوردم. واقعا عقل و درک و از همه مهم تر قدرت بدنی یه پسر سیزده ساله، با یه دختر هفت ساله برابره؟ والا من از جایی که یادمه، همه روزه هامو گرفتم. تازه من از اون بچه های لاغر و ضعیفی بودم که همه می گفتن نذارید روزه بگیره، تلف می شه. اما خب مامان گفت بگیر، هر وقت یه ذره احساس ضعف کردی یا دیدی داری اذیت می شی، بخورش. 

یا از اون ور دو سه سال بعد از این که من به سن تکلیف رسیدم، پسرعمو پونزده سالش شده بود و زن عمو زنگ زده بود به مامان می گفت دلم می سوزه واسه بچه م، آخه جون نداره ضعیفه.

خلاصه این که نمی دونم، واقعا نمی دونم. گوگل جان هم که همون حرفایی رو نشونم داد که تا حالا ده بار شنیدم و عملا تو کتم نمی رن. لطفا یکی بیاد من رو روشن کنه.

 

+وقتی به هزینه هاش نگاه می کنم، از خودم بدم میاد. ایییین همه هزینه به خاطر یه جشن دو سه ساعته؟ می ارزه واقعا؟ خب حالا اگه نمی گرفتن برات چه اتفاقی می افتاد؟

خدایا من از بچه ها خیلی بدم میاد، با اون افکار خودخواهانه شون. از جمله شخص شخیص خودم توی همون سن.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Stacey Erica ایده های توسعه کسب و کار آنلاین از طریق سئو تحصیل در کشور ترکیه مواد شیمیایی شخصی مشاوره تحصیلی درخت دانش موزیک اسطوره آموزش تعمیر لوازم خانگی