دیشب بابا زنگ زده بود به عمو. اوضاع قم خیلی خرابه. چهار تا بیمارستان مخصوص کرونا کامل پر شدن و دارن تو قم بیمارستان صحرایی می‌زنن گویا. کلی به عمو سفارش کرد که تو رو خدا از خونه بیرون نرو و اینا.

بعد زنگ زد به دایی که ببینه حواسش به مامان‌جون و باباجون هست یا نه. بعدش که فهمید خاله‌اینا رفته بودن خونه‌شون، حسابی عصبانی شد و به مامان گفت که به خواهرت زنگ بزن بگو چرا حواسشون نیست که بابات شیمیاییه و مامان و بابات هر دو سنشون رفته بالا و براشون خطرناکه و خلاصه این‌جور چیزا.

بچه‌های قم بچه‌های خیلی خوبی‌ان، تعریف از خود نباشه. امیدوارم خدا به همه کمک کنه و این اوضاع زودتر تموم بشه. خیلی از عزیزان من اونجا زندگی می‌کنن، واقعا تحمل ندارم اگه خدای نکرده اتفاق بدی واسه‌شون بیفته. 

+به افتخار بچه‌های قم، اینو بشنوید یه کم هم دلتون شاد شه. سوالی هم بود در خدمتم. =) هنوزم گاهی می‌خونمش و بابا هر بار باهاش ریسه می‌ره. 

اینم بخونید، خیلی بامزه‌س.

بعدانوشت: روز بیست‌وپنجم چالش اون بالا به‌روزرسانی شد. یه چالش جدید هم شروع شده. =) 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Arax Travel انجمن علمی و فرهنگی روجین دانشگاه محقق اردبیلی - برنامه نویسی David انار موزیک طراحی سایت ایران پیشرو رسانه خبری سایت خانومانه کتاب رایگان